دل نوشته جوان مسجدسلیمانی
عینک آفتابی 2013" href="/link/13102/68763/http://www.a href="sunarena.ir" title="عینک آفتابی 2013" target="_blank"عینک آفتابی 2013/a" >a href="http://sunarena.ir" title="عینک آفتابی 2013" target="_blank"عینک آفتابی 2013/a [ 1 ]

آمار مطالب

کل مطالب : 83
کل نظرات : 88

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 29
باردید دیروز : 15
بازدید هفته : 539
بازدید ماه : 1112
بازدید سال : 4003
بازدید کلی : 50168

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پلاگ 89 و آدرس pelake89.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : کاکتوس
تاریخ : 5 مهر 1389
نظرات

بعد از ظهر پنجشنبه دلم گرفته بود نمی دونستم چیکار کنم دیگه از شبکه های تلویزیونی وماهواره ای خسته شده بودم ، همچنین از گشت زدن در سایت هایی که فقط تنها هنرشان تبلیغات اجناس بنجل خارجی ایه بخودم گفتم بزنم از خونه بیرون ..اما کجا برم معلوم نبود ...

از خونه بیرون زدم کلی تو خیابونها چرخ زدم ولی نمی دونستم دنبال چی هستم....گیچ شده بودم ...در راه بازگشت از کنار بهشت زهرا می گذشتم نور سبز رنگی از گلزار شهدای اونجا توجه من رو به خودش جلب کرد خیلی کنجکاو شدم بدونم  اون نور از کجاست یا کی اونجاست...ولی خداییش می ترسیدم وارد قبرستون ها بشم آخه گلزار شهدا از خیابون معلوم بود ولی از اونجا نمیشد داخل بشی و باید می رفتی از بین قبرهایی که اطراف گلزار بودن ودور می زدی تا بتونستی وارد گلزار بشی . نمی دونستم چیکار کنم آخه اون موقع شب تو گلزار کی میتونه باشه ..... ترس رو چیکار کنم....چند دقیقه ای از دور به پرتوهای آن نور سبز رنگ که از بین شاخه های درختان به خیابان افتاده بود خیره شدم ......بخودم گفتم اگه تموم تموم قبرستون ها توی شب ترسناک باشند ولی گلزار شهدا تنها جاییه که انسان احساس ترس نمیکنه و آرامش کسب میکنه .

از میون قبر ها گذشتم وارد گلزار شهدا شدم ردیف اول ودوم را عبور کردم چند قدمی بیشتر با آن نور فاصله نداشتم ولی آنچه را می دیدم باورش برام سخت بود وقتی به چند قدمی نور رسیده بودم کبوتران سفیدی که اطراف قبر شهیدی بودند به پرواز درآمدند ودر تاریکی شب محو شدند خیلی ترسیدم بهتر بگم یکه خوردم نزدیک قبر شدم خانمی را دیدم که پشت به من ودر کنار مزاری نشسته است . ناگهان آن خانم حرکتی کرد وگفت : مادر جان اومدی ..... داشتم گلایت رو پیش بابات می کردم ولی می دونستم که میای..... بیا نزدیک تر چرا اونجا ایستاده ای.... از آن خانم عبور کردم روبرویش نشستم از ترس می لرزیدم .... زبانم در دهان قفل شده بود گویی اصلاً توانایی تکلم ندارم . با خودم گفتم خدایا چرا منو اینجا کشوندی .... پیرزن از  موقع اومدنم هنوز نگاهم نکرده بود ونگاهش به زمین بود....

 دوباره به صدا در آمد وگفت : آخه نور چشمم تو که نباید به خاطر حرف مردم با بابات قهر کنی..... بیا قربونت برم بیا دستمو بگیر ببر خونه هنوز نمازمو نخوندم......بیا علی جان....بیا

 با صدای لرزون گفتم ولی مادر ، من علی نیستم ....... اسمم رضاست......مادر چرا این موقع شب هنوز اینجایی؟......پیر زن گفت : ببینم علی تورو فرستاده؟....پس چرا خودش نیومده؟

متوجه شدم او مرا نمی بیند زیرا چشمانش سفید بود.... گویی چشمان یعقوب در فراق یوسف شده بود...... مادر منتظر کسی هستید..... پس علی نیومده ؟..... پسر جون میتونی منو تاجایی برسونی ؟...می بینی که تنها موندم این دومین باریه که این قدر تنها میشم بار اول شما یادتون نیست وقتی گفتن جنوب جنگ شده رفتند وتنهام گذاشتند.......کیا مادر؟.....شوهرم وقاسم....همین قبری که مدتهاست منتظر نشسته ام.......................

           دوستان خوبم ادامشو روزهای بعدی میزارم از اینکه حوصله کردین ممنونم

 



تعداد بازدید از این مطلب: 831
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
goli در تاریخ : 1390/2/21/3 - - گفته است :
دلم گرفت.....

دلم واسه شهرم تنگ شده...


/weblog/file/img/m.jpg
h.a.z در تاریخ : 1389/7/5/1 - - گفته است :
با سلام
داستان جالبيه
من كه خيلي خوشم اومد منتظر ادامه اش هستم
زودتر بنويس


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








مینویسم ( د ی د د ا ر ) تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار.... التماس دعا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود